نمیدانم اکنون که باید یادی دریغمندانه از هنرمندی ناتمام را یادآور شوم چگونه خواهد شد! بهراستی بسیار دشوار است که برای کسانی که از من سنشان کمتر است، یا نزدیک به سن فرزندانم هستند و ناگهان میروند، من سالخورده دریغاگویی کنم.
درست و طبیعی آن است که انسان سن کمال را پشتسر بگذارد و در سراشیب پیری و کهولت به سرای جاوید نقلمکان کند و جوانان برای او شرح حال و احوالی گزارش کنند. دریغا از یاران گروه شمس و همچنین هنرمندانی که نه در موسم پیری و کهولت بلکه در نیمه راه زندگانی، زندگی را بدرود گفتند و رفتند!
دریغا از مرتضی شریفیان، خواننده سابق گروه شمس، دریغا از کامران کلهر و هزاران درد و داغ و دریغا از نوازنده و آهنگساز و تکنواز گروه ما، زندهیاد سیدخلیل عالینژاد، ستاره تکنوازی تنبور؛ شاگردی که تا همیشه حقشناس و سپاسمند استادانش و کرنشگر پیشکسوتانش بود؛ یار و دوستی که هنوز ارتباطش را احساس میکنم. دریغا از هنرمند توانا و بسیار با استعداد شهرم، سهیل ایوانی که در غبار توفان نابهنجاریهای اجتماعی محو شد.
نیز هزاران درد و دریغ از رفتن مجتبی میرزاده، نابغه بینظیر و یکتای موسیقی که در تمام ابعاد و انواع موسیقی بیمثل و مانند بود؛ یاری که اولین تجربههای حرفهایام را با او آغاز کردم و دریغ آخر برای ازدستدادن یکی دیگراز یاران تنبور که دریغی جانگداز برجای نهاد و او داوود عزیزی بود.
و قصه مرگ چگونه با هم جور میشود؛ زمانی که او جسم و تن پرتوان و ورزشکار داشت و این ذهن بیباور بود که نمیخواست بپذیرد. آخر هر مرگی دلیلی، علتی و پیشزمینهای میخواهد که او هیچکدامشان را نداشت، او بسیار نمونههای فراوان از توانایی داشت که او را قادر میکرد بار سنگین زندگی را تحمل کند. اما ناگهان سرنوشت چیز دیگری میگوید. به ظاهر او هیچگونه وسایل نزدیکشدن به مرگ را فراهم نکرده بود اما از دلش هیچکس خبر نداشت؛ شاید تمام این وسایل را در دلش فراهم کرده بود و در درون، کاهش خویش را تدارک دیده بود؛ رفت و با خود برد آنچه توانایی و ذوق و احساس هنری را که در دل داشت؛ رفت و با خود برد مستی سراندازیهای مجنونی را.
او را اولبار در سن 10سالگی در منزلشان دیدم. پنجهای بسیار زیبا و شنیدنی داشت. خانوادهاش تنبور را با شر پنجانگشتی مینواختند و او زیباترین پنجه را مینواخت. در همان کودکی آثار هوش و ذوق در نوازندگیاش دیده میشد. او برادر کوچک گلنظر عزیزی- یکی از تواناترین تنبورنوازان گروه شمس- بود. بدون اغراق هنوز پنجهای به شیرینی و اصالت گلنظر ندیدهام. او نیز با کمال تاسف در اثر زندگی در خارج از کشور و انقطاعات غربتسازش را به فراموشی سپرد و مشتاقان را از شنیدن ساز و نوایی با آن همه ذوق و زیبایی محروم کرد.
داوود وقتی به تهران آمد به گروه شمس پیوست و آنقدر پیشرفت کرد که یکی از یاران موثر گروه شد و آثاری در قالب تکنوازی و گروهنوازی منتشر کرد. به هر روی آخرین خبر او، این رفتن جانگداز بود. به سهم خویش و از طرف گروه شمس این کوچ نابهنگام را به جامعه موسیقی و بهویژه جامعه موسیقی تنبور تسلیت میگویم. روانش شاد، توانا و آباد باد.
* سرپرست گروه شمس